دلم از خیلی روزا با کسی نیست...

امروز که رفتم کارتمو بگیرم، تنها بودم... دنیای جدیدی بود! برگشتنی رفتم انقلاب و تا تئاتر شهر رو پیاده اومدم... البته خیلیم تنها نبود...ینی با هندزفریم بودیم! برگشتنی تصمیم گرفتم برم خونه ی یکی از دوستای قدیمی...! داشت حالم بهم میخورد...یه ذره ی راهو پیاده اومدم و کلی تا پسر زحمت کش میخواستن مسافر کشی کنن...خدایا آخه اینا دیگه کین؟! دوستم همچنان تو فاز شوهر بود! برام جالب بود که بحث خاطرات مسخره ی زندگیم که شد، مثل قبل غصه نخوردم و میخندیدم!! اما بحث علایق که شد، براش خیلی عجیب بودم! حرفایی که زده شد، باعث شد کل راه برگشت رو فکر کنم...در هر صورت من توی دنیای دیگرا دلم از خیلی روزا با کسی نیست......

من یک متومتو هستم!!!

خواستم این اصطلاحو اینجا بگم که اگه در آینده یادم رفت، بیام اینجا و دوباره یادش بیفتم!

میبینی مریم آینده؟! من نصف عمرمو دارم برای تو مینویسم تا بفهمی چه خبر بوده...! :/

مریم نسبتا خوب

دلم از خیلی روزا با کسی نیست......

امروز از خواب بیدار شدم و رفتم پایین که پدرجان با نون تازه اومد خونه! درو که براش باز کردم عین گیجا نگاهش کردم و گفت علیک سلام! هردومون خندمون گرفت...ولی حس میکنم که حس میکنه این کارام غرض ورزانس! :/ بعد صبونه کلی از شعرای مولانا برای من و آبجی محترم خوند! خب من ازونجایی که یکم ذهنم مشغول بود، خیلی نفهمیدم! اما یه جاییش انسان و خدا رو به نخود و آشپز تشبیه کرده و چیزای جالبی گفته بود! یکمی جدیدا حسودیم میشه...انگار بود و نبود من فرقی نداره...یکسره روی صبحتش به آبجیم بود...! دیشبم همینجوری بود! خیلی کم به من توجه میکرد! شاید تو خونه آدم کم حرفی باشم و نسبت به خواهر دلم از خیلی روزا با کسی نیست......

دانشگاه از هفته ی دیگس!!! واقعا دلم استراحت میخواست! امروز آخرین روز رژیمه...ولی این دفعه مثل دفعه ی قبل جواب نداد!!! انگار بدنم در مقابلش مقاوم شده...تا الان فقط یه کیلو کم کردم! ببینم تا فردا چقد میشه! میخوام ماه دیگه رژیم سیب زمینی بگیرم!!  من باید 50 کیلو بشم!!!! ^_^ با ورزش فقط سایز عوض میشه! :/ باشگاهم برای ماه جدید ثبت نام کردم ولی به خاطر تایم دانشگاه یه روزشو تو هفته نمیتونم برم! با اون کسی که میخواستم تو زندگیم کمرنگ تر بشه، حرف زدم! مثل قبلنا...مهربونانه! نمیدونم کار خوبی کردم یا نه!!! در هر صورت دارم حد و حدود ایجاد میکنم!!! خدا جون خودت هوامو داشته باش! :) بر دلم از خیلی روزا با کسی نیست......

تریلر جدیدشون منو به کشتن داد!!!

با دیدن این تریلر حس کردم، حالا حالاها دست از سرشون برنمیدارم!!!

وایییی واییییی خیلی جیگر بودن!

ولی من هنوزم احمقم!

ولی ولی ولی...

الان حالم خوبه! پس نمیخوام به چیزی فکر کنم...من و کامبک جدید و کهربا و دانشگاه! ممکنه بتونیم روابط دوستانه و خوبی در کنار هم داشته باشیم و همیشه بخندیم...شایدم نه!

خداجونم هر چی صلاحه...!

مریم با حس عجیب

دلم از خیلی روزا با کسی نیست......

خیلی عجیبه...! هروقت با بابام حرف میزنم، حس میکنم میدونه الان تو زندگیم چه خبره!!! اصلا همیشه همه چیو میدونه!!! خدا رو شکر میتینگو خودشون کنسل کردن...ولی اون حرفی که میخواستم بزنم موند! اگه برسم بعد دندون پزشکی میرم مهمونی شاگردم! کلا جمع، جمع معماریاس!!! دوست دارم رفتم خونشون گیتار بزنم ولی فک کنم به مدل جمع نیاد! حالا ببینیم چی میشه! صبح یکمی با حس و حال بدی بیدار شدم...ولی سعی کردم خیلی زود از خودم دورش کنم! باید فکر کنم، ببینم چه خوابی دیدم که اینجوری بیدار شدم! مریم معمولی دلم از خیلی روزا با کسی نیست......

یکیشون یادم اومد!!

ینی دوتاشون!

اولیو میگم که حس بدی داشت...عصبی شده بودم عین چی داشتم غذا میخوردم!

دومی خیلی خنده دار بود!

داشتم بابای یه بنده خدایی رو اغفال میکردم!

فک کنم میخواستم خودمو خیلی قابل قبول نشون بدم تا منو برای پسرش بگیره!

البته باباهه خودشم خیلی خوبه!!!

خخخخخ فکر میکنم دیگه دارم کاملا به نارین شبیه میشم!

آه مریم اف برتو!!!

مریم متعجب از خواباش

دلم از خیلی روزا با کسی نیست......

حس میکنم رویه ی خوبی رو پیش گرفتم! بالاخره دندون پزشکیم رفتم! رفتم خونه ی شاگرد عزیز و حسابی همه تحویلم میگرفتن! سازم که میخواستم زدم...عالی زدم...بازم کلی استقبال! ممکنه یه شاگرد دیگه هم در آینده داشته باشم! معلوم شد خونواده هم که تا الان تبریک نگفته بودن برای قبولیم، خبر نداشتن! حالم خوبه...امیدوارم این حال باهام بمونه! خداجونم کمکم کن برای دانشگاه این رویه برام کارساز باشه! دوست دارم که همه چی آروم و خوب باشه! امروز یه مانتو خریدم...خیلی نازه! با پوشیدن یکی از لباس مجلسیای قدیمیم فهمیدم که واقعا لاغر شدم!!! کلا همه چی داره میاد رو روال!!! درس امروزی که بابا دلم از خیلی روزا با کسی نیست......

اصلا گیر کردم روی 59 کیلو!!!! البته احتمال میدادیم ترازوئه مشکل داره...فکر میکنیم یه کیلو بیشتر نشون میده! در هر صورت که تا 50 کیلو شدن کلی راه دارم!!! خدایا این دختر کره ایا چرا اینقدر لاغرن؟! منم میخوام همونقدر بشم!! هرچند که همه دارن میگن دیگه چیو میخوای لاغر کنی! در هر صورت از امشب ساعت 12 باید رژیم بگیرم!!! تا سه روز!! باید سه کیلو کم کنم! امروز ورزش نرفتم...به خاطر عروسی! اصلا عذاب وجدان گرفتم! کهربا هم ندارم...خدایا معضل شده ها!!!! پوستمم داره خشک میشه...باید حواسم بهش باشه!!! مریم خوب دلم از خیلی روزا با کسی نیست......

ساعتای دانشگاهم افتضاحه!!!

هرکاری میکنم، باشگاهو نمیتونم توش جا بدم!!! هرجور شده باید برم! :/

دلم میخواد الان خودزنی کنم!!!

مریم عصبانی

دلم از خیلی روزا با کسی نیست......

به لطف خواهر عزیزم عروسی نرفتم...! چون موهاشو اونجوری که میخواست نمیتونستم درست کنم، مجبورم کرد موهامو که برام درست کرده بود بشورم!! منم گفتم سرم درد میکنه و نرفتم!!! برعکس خیلی وقتا که ادعاش میشه به فکرمه، کاملا بی رحمه! بعد از گندی که زد، گفت بیا موهاتو دوباره درست کنم!!! ولی خب این وسط دلم خیلی شکسته بود!!! اگه میرفتم فک کنم وسط عروسی گریه ام میگرفت! با اینکه میدونست از بعد کنکور تا حالا همش منتظر یه برنامه ی شادم، همه چیو خراب کرد!! با گریه های الانم، دروغمم به راست تبدیل شد!!! سرم درد گرفت! دانشگاهم که شروع بشه اصلا برنامه ی بیرون و این حرفا باهاش نمیذارم! دلم از خیلی روزا با کسی نیست......

وقت خودمو تقریبا خوب گذروندم...!

با رقص!

گیتار!

خوندن!

و کهربا!!!

داشتم به این فکر میکردم که اگه بتونم یه نقاشیم بکشم خوب میشه...یا شاید قاب گوشیمو درست کنم!!!

حس و حال عجیبی دارم...!

واقعا نمیدونم چه حسیه!

مریم خنثی

دلم از خیلی روزا با کسی نیست......

این روز سختم گذشت!!!

ولی دندون پزشکی نرفتم! ایشالا فردا باید برم!!

اما بقیه رو انجام دادم!!!

دانشگاهم فوق العادس...شبیه یه شهره!!!

خدا رو شکر با یه سری از اون آفتای زندگیم توی یه ترم نیستم!

احتمالا دوران خوبی باشه!!

یکی یه ذره آینده ی کهربا رو درست حدس زد! هر چند خیلیم درست نبود!!

احتمالا فردا میتینگ رو هم بگیریم...باید حرفای مهمی بزنم!

امروز از رفتارم با اطرافیان راضی بودم!!!

آفرین مریمی!!!

مریم خوب

دلم از خیلی روزا با کسی نیست......

قرار گذاشته بودم باهاش خیلی سرسنگین رفتار کنم ولی بازم مهربون بودم و تحویلش گرفتم!!

اه...

انگار اصلا نمیتونم!!!

مریم الاغ به نفعته...باید نذاری پاش خیلی توی زندگیت باز شه!

خواهشا خر نباش!

خوب شد این حرفارو اینجا گفتم وگرنه خفه میشدم!

یه لحظه دلم شیرینی نارگیلی و شیرینی گردویی خواست! شایدم لطیفه! خخخخ شیرینی ممنوع! اینو تو اون مغز فندقیت بکن!!!

مریم عصبانی از خودش

دلم از خیلی روزا با کسی نیست......

فردا روز ثبت نامه...برای اولین بار میخوام دانشگاهمو به طور کامل ببینم، قبلا فقط از بیرون دیده بودمش!

یه کوچولو استرس همراه با ذوق دارم!!

امیدوارم همین فردا دندونپزشکی و آرایشگاه رو هم یه راست برم!!

دوست دارم کارام زودتر ردیف بشن!

مریم با احساسات جدید

دلم از خیلی روزا با کسی نیست......

در لحظه آهنگ good داره تو سرم میزنه!! امروز صحبت با خونواده(به خصوص بابام) باعث شد خیلی آروم بگیرم و از خیلی تصمیما دست بکشم!! یه جورایی حالم خیلی خوبه...! یه خواب خیلی بد دیدم...ولی الان حالم خوبه! حسابی آروم گرفتم!!! امیدوارم این احساساتم موندگار باشه! کهربا ندارم...الان موندم پایین و دارم دورهمی میبینم!! واقعا پایین خیلی خوش میگذره ولی یکسره عین منزویا تکی بالا میشینم!! اما آخه کهربا مونده...اونو چیکار کنم؟! ایده پردازیا در موردش خیلی بهم کیف میده!!! خلاصه که good good good...! در حال حاضر دارم یه سریال میبینم...در مورد لاغر کردن!! یاد دیوونه بازیای خودم میفتم...دیگه هیچ دلم از خیلی روزا با کسی نیست......

هروقت این آهنگو گوش میدادم دلم میگرفت... ولی کم کم در مقابلش واکسینه شدم! آهنگ خیلی شادیه ولی عجیب منو بهم میریزونه!! واقعا برام سخته...نمیگم سرشار از استعدادم.. ولی با اون نیمچه استعداد و تلاشم منم میتونستم!!! اما انگار سرنوشت دوست نداشت... کاش هیچوقت باهاشون آشنا نمیشدم!! روزی هزار بار این جمله مستقیم و غیر مستقیم توی سرم میپیچه! این ویژگی من واقعا عجیبه...وقتی یه آهنگی حالمو خراب میکنه یا خاطره ی بدی باهاش دارپ رو اینقدر گوش میدم تا بهش عادت کنم و حتی گاهی وقتا بهش علاقمند بشم! مریم در حال حسرت دلم از خیلی روزا با کسی نیست......

امروز افتادم به جون کارگاهمو تا تونستم آشغالاشو جمع کردم...تا الان 5 تا کیسه ی پر شدن!!! واقعا لازم بودم این کارو انجام بدم!! بعد از سه سال روی میزم خالی شد...همیشه پر از وسیله و چیز میز بود!!! هنوزم تا دانشگاه کلی کارای نکرده دارم...! یه سری چیزا هنوز باید بخرم!! باید برم برای ثبت نام!! باید برم دندون پزشکی و همچنین برای جواب آزمایشام برم دکتر! و در آخر میمونه یه میتینگ خودمونی...حتما باید این میتینگو برم که یه سری حرفا و اتمام حجتا رو با بعضیا بکنم!!! میخوام توی هفته ی دیگه یه بار دیگه هم اون رژیم سه روزهه رو بگیرم...همه میگن دیوونم ولی دوست دارم!!! فردا هم باید از و دلم از خیلی روزا با کسی نیست......

این فکر به سرم زده که با این رتبه اگه بشه بورسیه بشم...نمیدونم دقیقا شرایطش چجوریاس! ولی دو-سه سال پیش رتبه ی یک حسابداری بورسیه شد و رفت! کلا دنبال فرار از اینجام...هر چند میدونم که اینم تبدیل میشه به یه خیال محال! ولی چقد فکر کردن بهش شیرینه...! امروز فهمیدم که فتوشاپم تقریبا خوبه!!! همیشه فکر میکردم که فتوشاپو افتضاح کار میکنم!!! عکس سارا رو که درس میکردم به این نتیجه رسیدم! برای دانشگاه میتونم به غیر از رشته ی خودم، گرافیک رایانه یا انیمیشنم بخونم!!! نمیدونم تا چه حد صحت داره ولی یکی از دانشجوهای شریعتی بهم گفت!!! با انیمشین یا گرافیک رایانه ممکنه بتونم اون دلم از خیلی روزا با کسی نیست......

رتبه ام 2 شد!! مثل یه احمق زیاده خواه گریه کردم... آدماییو دیدم که رتبشون خیلی از من پایین تر بود ولی ازینکه خدا هواشونو داشته تشکر کرده بودن...! من چی؟! لحظه ای که رتبمو فهمیدم، اولین جمله ای که تو ذهن مریضم اومد، این بود: خدا زدی پس کله ام؟! بله دیگه اینجوریاس...واسه همینه که هیچوقت دلم شاد نیست!!! و به شوخی هم بهم گفته میشه که چرا یک نشدی؟! تو باید یک میشدی!!! زندگی همینه... آدمایی مثل من هیچوقت خوشحال نیستن!! دلیل این شاد نبودنو خیلی خوب میدونم... این بی انگیزگیا!! آخه کیه که دوست نداشته باشه بره با یه محیط جدید که همه ازش تعریف میکنن آشنا بشه؟! خسته شدم...ازین همه دلم از خیلی روزا با کسی نیست......